استواری حق بر علیه باطل

استواری حق بر علیه باطل

استواری حق بر علیه باطل

ما بر این باوریم که مشیت الهی بر دوگانگی است و خلقت خداوندی بر مدار زوجیت استوار است. که دو جریان حق و باطل مصداق این زوجیت است که این واقعیت از آدم تا خاتم و از خاتم تا ابد بر قوانین بشری حاکم بوده و خواهد بود.

در مقابل هر جریان حق و حقیقتی، یک جریان باطلی قرار دارد که در جریان حق و حقیقت انسان‌های پاک سرشت و پیامبرگونه و امام صفت قرار داشته و در جبهه باطل صاحبان زر و زور و تزویر، صف آرایی نموده و می‌نمایند.

اولین مصداق جریان‌های ناحق را در وجود قابیل می‌شود دید، که برادرش هابیل را به خاطر منیت درونی کشت و همچنین جبهه حضرت ابراهیم صلی الله در مقابل نمرودیان و حضرت موسی است که در مقابل فرعونیان و حضرت ختمی مرتبت است که در مقابل ابوسفیانیان می‌باشد، که تاریخ حکایتگر این دو جریان حق و باطل می‌باشند.

چون اراده خداوند متعال بر ختم نبوت، در وجود پیغمبر رحمت قرار گرفت، منادی در عرش ندا در داد که خداوند اگر ز حکمت بندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری. غدیری را مشخص و در آن امر هدایت و اسرار نبوت را به بهترین تربیت شده‌ی دست نبی مرسل و آموزگار بشریت یعنی به آقا امیرالمومنین واگذار نمود.

ابوسفیانیانِ زمان حضرت رسول، که منادی جبهه ناحق بودند، با سر کار آمدنِ جبهه‌ی حق و حقیقت علوی عَلَم ناسازگاری برافراشتند و معاویه را با ساز و کار زَر و زور و تزویر به پا داشتند تا در مقابل عدالت علوی، نبرد ناحق و مبارزه‌ی نابرابری را فرماندهی کنند که چون در میدان جنگ یارای مقابله با علویان صادق را نداشتند، دست به دغل زدند و نامردانه و فریبکارانه، عدالت را در مسجد کوفه به شهادت رساندند.

و اما یکی از عالی‌ترین و شاخص‌ترین و زیباترین تقابلِ جریان حق و باطل، به سال ۶۱ هجری می‌باشد که طرفدارانِ جبهه ناحق کفر و ضلالت و ظلم و ستم و سیاهی و سفاهت و چپاول و غارت، پس از مرگ معاویه خونخوار و ضد دین و شریعت، فرزند ناخلف و ظالم و ستمکار و شرابخوار معاویه، یعنی یزید پلید، به ناحق خود را خلیفه ‌نامید و سکه خلافت به نام خود زد و جریان صداقت و پاکی را به تبعیت و بیعت فراخواند، غافل از آن که تربیت یافتگان دامان پاک رسالت و مدافعان راستین مکتب حق و حقیقت و پرورش یافتگان حیدر کرار، در میادین آتش و خون و صبر و استقامت و شمشیر و شهادت، شجاعت را از اسدالله الغالب و شیر بیشه‌ی شجاعت یعنی علی بن ابیطالب آموختند و در تکبیرهای انس و جن که هم‌صدا با ملائک شعار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار می‌دادند، هیهات من الذله را بارها و بارها رجزخوانی کردند. با خدای خود عهد بستند که زیر بار زور و ستم نروند و در برابر هر پلیدِ نابکاری سر تعظیم فرود نیاورند.

لذا چون یزیدیان پلید نتوانستند از راه تطمیع و تزویر، سالار شهیدان را به بیعت وادارند، روش زور را برگزیدند و تمامی حرام خواران جبهه باطل را به خدمت گرفتند و لشکریان شیطان صفتی را آراستند تا حقیقت را به اسارت درآورند.

حضرت اباعبدالله الحسین که مجری برنامه‌ای بود که از سوی خداوند متعال در روز ازل ترسیم و مانور آن را در ملکوت اعلا و در معراج و سدره المنتهی حضرت ختمی مرتبت صلی الله نظاره‌گر بوده است، با یقین کامل به آیه قرآنی

الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا (کسانی که در راه ما جهاد را برگزینند، بی‌شک هدایتگر راهشان خواهیم بود)،

ماموریت الهی و تاریخی خود را برای مبارزه با ظلم و ستم و احیای دین بر حق جدِ بزرگوارش و رواج امر به معروف و نهی از منکر، اعلام نمود و ابتدا زن و فرزندان و برادران و خواهران و اقوام و خویشان خود را در این مأموریت به یاری طلبید، و در نشستی و جلسه‌ای که برگزار نمود با سخنان شیوا و بلیغ مشکلات، خطرات، خوف‌ها، تحریم‌ها، عذاب‌ها، گرسنگی‌ها و تشنگی‌ها، کشته شدنِ تمام جوان‌ها، بریده شدن گلوهای طفلان، آتش زدنِ خیمه‌ها، اسارت زن و فرزندان، اهانت‌ها و توهین‌ها و کتک خوردن و سیلی خوردن طفلان، در به دری و بی‌خانمانی، همه و همه‌ی این مصیبت‌ها را یکی یکی به تصویر کشید و خانواده و اقوام را با این سفر پر خوف و خطر، که به خواست خداوند متعال بود آگاه نمود و با توجه به این بلایا آماده سفر شد. آن‌هایی که چشم بصیرت نداشتند مهربانانه سعی نمودند که حضرت را از این سفر منصرف نمایند ولی غافل از اینکه آنچه خواست خداست تغییرناپذیر است.

اولین وداع جانسوز زینب کبرا آغاز شد. اشک جدایی از بستگان باریدن گرفت، جوان‌های بنی‌هاشم از تعلقات بریدند، کودکان مظلوم بر گریه وداع کنندگان گریستند و با آن‌ها هم‌نوا شدند. حسین نظاره‌گر بود و می‌سوخت و می‌ساخت. کاروان صداقت با اشک و آه و فریادهای الوداع راهی سفر پر خوف و خطر گردید. از مدینه عازم مکه شد تا طوافی نماید و سعی و صفایی، و با زمزم غسل شهادتی. خداوند متعال هم در عرش بر مظلومیت این کاروان عشق و صفا نظاره‌گر بود.

نمی‌دانم مصلحت چه بوده که در زمانه‌ای که حاجیان حج را به تمتع می‌گذارند، فرزند رسول خدا صلی الله باید حج را ناتمام گذارد و بعد از مناجات جانسوز در عرفات در سپیده‌ دم هشتم ذی الحجه که یوم الترویه نامیده می‌شود، برای تکمیل حج و قربانی، عازم و آغاز سفر از مکه به طرف کوفه شروع می‌شود.

یزید علیه العنه از نامه‌های ارسال شده از طرف مردم کوفه به امام حسین علیه السلام مطلع شد و عبید ابن زیاد را که حاکم بصره و مردی شقی و مکار و قسی‌القلب بود، به عنوان حاکم کوفه برگزید و دستور بیعت گرفتن از حسین را صادر و توصیه نمود در صورتی که امام حسین از بیعت سر باز زند، او را بکش و زن و فرزندانش را به اسارت بگیر و سرِ شهدا و اسیران را به شام بفرست.

کاروانیان امام حسین علیه السلام، منزل به منزل راهیِ کوفه بودند که در بین راه، از کشته شدن مسلم و هانی و جمعی دیگر از محبینش آگاه گشت و علی‌رغم توصیه‌های کسانی که از کوفه آمده بودند، به راه خود ادامه داد و برای اتمام حجت، همراهان خود را جمع و دوباره سرنوشتِ ادامه سفر زا که اسارت و شهادت است، به همراهان گوشزد کرد و آن‌ها را امر به ترک کاروان نمود، که جمعی از کسانی که در بین راه اضافه شده بودند امام را ترک کردند و مخلصینی راهی شدند. اولین لشکری که از طرف عبیدالله بن زیاد، راه را بر امام حسین بست، حر بن یزید ریاحی بود که با مانور نظامی، دل فرزندان امام حسین را به لرزه درآورد.

لشکر، پشت لشکر از طرف یزید و عبیدالله به سرکردگیِ شمر بن ذی الجوشن و عمر بن سعد و سایر امیران لشکر کفر به سرزمین نینوا رسیدند و در جنگی نابرابر در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری، مردان آل عترت را به شهادت رساندند و فرزندان و زن‌های آن‌ها را به اسارت گرفتند و با بدترین روش و شقاوت و ظلم فراوان کاروان اسیران را راهی کوفه نمودند. از این زمان بود که پس از شهادت شهدای کربلا نقش پیام‌رسانی توسط زینب کبری و علی بن الحسین به عنوان مهم‌ترین ارمغان حادثه‌ی کربلا، شروع به ایفای نقش نمودند. ابتدا در مسجد کوفه رجزخوانیِ بی‌بدیل زینب کبری، تمامی ظالمان و ستمکاران دستگاه عبیدالله را رسوا نموده، ملعون خواند و هم در مسیر حرکت از کوفه به شام، منزل به منزل، حقانیت شهدا را به اطلاع آزادی‌خواهان می‌رساند و نهایتاً علی بن حسین آن یادگار حیدر کرار، در خطبه‌ای که در شام ایراد نمود، ظلم و ستم یزیدیان را رسوا نموده و و طومار اقتدارشان را بر باد داد تا حقیقت پیروزی حق بر باطل و وعده عدل الهی تا بلندای تاریخ، به جاودانگی بماند و الگویی شود بر این که جبهه‌ی ظلم ناپایدار و جبهه‌ی حق، همیشه پیروز و سربلند، در دنیا و آخرت بوده و خواهد بود.

به قلم محمدرضا تناکی

 

راوی : کامیار ارباب زی

 

 

لطفا نظر خودتان را با ما در میان بگذارید
هدی قاسمیان
هدی قاسمیان هستم. دانشجوی دکترای هوش مصنوعی و رباتیک، نویسنده کتاب یک نفر ایران را با خود برده و برنده لوح تقدیر از جشنواره ی داستان نویسی صادق هدایت. علاوه بر نویسندگی در زمینه گویندگی هم فعالیت دارم. به طور کلی عاشق هنر و ادبیات هستم.

مقالات مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − چهار =