رویا، حقیقت یا واقعیت؟ (قسمت سوم)

رویا، حقیقت یا واقعیت؟ (قسمت سوم)

رویا، حقیقت یا واقعیت؟

قسمت سوم

به امید روزی که مفهوم آزادی بشر رو درک کنیم و معنای واقعیِ خلقت رو بفهمیم.
تا به الان دو قسمت از برداشت های شخصی خودم رو از این کتاب با شما به اشتراک گذاشتم. میخوام یه رازی رو بهتون بگم، هر چیزی که توی قسمت های قبلی خوندین فقط و فقط درک من از ۴صفحه ای هست از کل این کتاب که خوندم!!!
میخوام این قسمت شما رو ببرم به پنجمین صفحه ای که خوندم و یادآوری کنم براتون که ما انسان ها ذاتا رویاپرداز هستیم و دائما رویا می بینیم، اما چه رویایی؟ رویای خودمون؟ یا رویای دیگران؟ یا رویای کره ی زمین؟ یادآوری کنم ما از لحظه ای که پا به این دنیا گذاشتیم، زبان خودمون رو انتخاب نکردیم، همونطور که مذهب یا ارزش های اخلاقی رو انتخاب نکردیم.
همه ی این ها قبل از به دنیا اومدنِ ما وجود داشتن و هرگز کسی حق انتخاب کوچکترین میثاقی رو هم نداشته.

ما حتی نام خودمون رو هم انتخاب نکردیم.

گوینده: فروغ رفیعی

در کودکی امکان انتخاب باورهامون وجود نداشت، ما اون باورهایی رو پذیرفتیم که بقیه انسان ها درباره ی رویای خودشون از کُره به ما منتقل کردن! اینطور نیست که ما از روز اَزَل حق انتخاب نداشتیم و از اون محروم بودیم، نه! بلکه ما انتخاب کردیم، اما باورها و رویاهای بیرونیِ از قبل تعریف شده رو نه هیچ چیزی که به تنهایی و بدون دخالت عاملی از بیرون ساخته و باور ذهن خودمون باشه. پس ما یکسری ازین رویاهای بیرونی و میثاق ها رو پذیرفتیم، کم کم اون ها رو باور کردیم و همین ها شدن اعتقاد ما به یک چیزی.

اعتقاد یعنی باور بدون قید و شرط

و این روش آموزش ما در کودکی بوده، بچه ها هر چیزی رو که بزرگترها میگفتن باور میکردن، اینطور شد که بجای خداوندی که انسان رو آزاد با حق انتخاب و اختیار و اشتباه آفریده، بزرگترها و انسان های از جنس خودمون در تمام طول زندگی ما “نیروی برتر ما” یا همون “خدای ما” شدن.
می پرسین چجوری این اتفاق میفته؟ یا اصلا مگه امکان داره که ما انسانی رو خدای خودمون بدونیم؟ همه مون میدونیم که یه آفریننده در جهان هستی هست که بهش میگیم خدا، اما این حقیقت داره؟ یعنی ما بعنوان یه انسانی که خداوند با اختیاراتی اون رو خلق کرده تا الان زندگی کردیم و خداوند نیروی برتر ما بوده و ازش قدرت می‌گرفتیم، یا بعنوان یه انسانی که ذهن اون با باورها و رویاهای انسان های قبل از خودش رشد کرده و پرورش یافته زندگی کردیم و اون انسان ها و باورهاشون به ما قدرت میدادن؟ کدومش واقعی تره؟ کمی تامل و تفکر!
بیاین براتون بگم که چطور ممکنه نیروی برتر ما یا خدای ما انسان و انسان های دیگر و باورهای پراکنده در جهان هستی باشد؟! این باورها که از انسانی به انسان دیگر نسل به نسل منتقل شده همچون چهارچوب قاب عکسی که عکس رو محکم در خودش جای داده و نگه داشته، ذهن ما رو دربرگرفته که بیشتر محتویات اون شبیه یه کتاب قانون هست.

ما همیشه باور داشتیم که هرچیزی توی این کتاب نوشته شده، حقیقت محضِ!
اینطور شد که تمام رفتارهای ما براساس قوانین این کتاب و بر پایه قضاوت دیگران پایه ریزی شده. توی ذهن ما چیزی وجود داره که درباره همه کس و همه چیز از سگ و گربه گرفته تا هوا و هر چیز دیگه ای رو قضاوت میکنه. حالا ما از کجا یاد گرفتیم که قضاوت کنیم؟ منبع قضاوت های ما از کجاست؟ جواب خیلی ساده س، منبع قضاوت های ما محتویات کتاب قانونی هست که توی ذهن ما نقش بسته. قاضی درون وجود ما با استفاده از محتویات این کتاب ما رو درباره رفتارهامون، کارهایی که انجام میدیم یا نمیدیم، احساسات مون و هر قدم دیگه ای که توی زندگی مون برمی‌داریم یا برنمیداریم قصاوت میکنه و به شکلی مستبدانه، همه چیز رو تحت سلطه خودش در میاره.
هردفعه که عملی برخلاف مقررات نوشته شده در کتاب قانون انجام بدیم، اون قاضی به ما میگه گناهکاریم و باید تنبیه بشیم و شرمنده باشیم.
و چنین اتفاقی، بارها و بارها در طول تمام روزها و سال های زندگی مون رخ میده و احساسی منفور، زشت و آزاردهنده توی وجود ما شکل میگیره به نام احساس گناه!
توی قسمت قبلی براتون از احساسی بنام ترس گفتم مثل ترس از موفق نشدن یا ترس از طرد شدن، همینطور احساس کافی نبودن یا تاییدطلبی، حالا هم شما رو با مفهومی بنام احساس گناه آشنا کردم. اینها همه ساخته جهان انسان های اطراف ما و ترس هاشون هست. وگرنه خداوند که همه ی خوبی هاست! نمیتونیم این همه انرژی منفی و احساسات مخرب رو به خدا نسبت بدیم. پس چطور ممکنه نیروی برتر ما خداوند باشه در حالیکه با این همه احساسات منفی رشد کردیم، تفکر کردیم، رفتار کردیم، باور جدید ساختیم و نسلی از خودمون بجای گذاشتیم و هنوز هم بخش هایی از وجودمون خالیه، نیاز به عشق و قدرت داره!
این بخشی از درکی هست که شما رو با مفهوم نیروی برتر که میتونه انسان دیگه ای باشه یا خداوند آشنا میکنه. می بینید من هم بعنوان نویسنده این مقاله سعی دارم باور جدیدی درون شما شکل بدم و شما رو با واقعیتی آمیخته کنم که درکِ امروز من از هدف خلقت هست!
فقط هر روز رو از خودمون و باورهامون مراقبت کنیم برای یه روز دیگه.
تا قسمت بعدی شما رو به کمی تامل و تفکر تشویق میکنم.
شکر خدای قدرت و مهربانی رو

برداشت شخصی از کتاب “چهار میثاق” اثر دن میگوئل روئیز

به قلم فروغ رفیعی

 

 

 

لطفا نظر خودتان را با ما در میان بگذارید
فروغ رفیعی دولت آبادی
سلام به روی ماهتون به چشمون سیاهتون فروغ هستم از خانواده رفیعی ها اصالتا اصفهانی دوس دارم صداپیشه باشم براتون و گهگاهی هم با یه دست نوشته که ازدل برمیاد خاطرساز ذهن سفیدتون بشم.

مقالات مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 − سه =