سفرنامه اربعین حسینی (نجف)
ظرفیت کوپه چهار نفره بود و ما پنج نفر بودیم. در بدو ورود تا جایی که ممکن بود دعاهای سفر وارده را تلاوت کردیم و قرار شد که به عنوان شام، از غذاهایی که همراهمان آورده بودیم و ماندگاری کمتری داشتن را صرف کنیم. یکی از دوستان به دلیل کمبود جا، کف قطار خوابیدند و ما هم دراز کشیدیم. عدهای که خوشخوابتر بودند زودتر و بقیه بعد از خواندن سورههای قرآن، خوابیدند. نماز صبح را در ایستگاه گرمسار خواندیم و ساعت هفت صبح به ایستگاه راه آهن تهران رسیدیم.
راوی: علی اکبر علی آبادی
چون بلیطهای اهواز برای ساعت 11 بود، به ناچار گوشهای از سالن اجتماعات راه آهن اطراق کردیم و به صرف صبحانه کباب و نان محلی و سبزی تازه، مشغول شدیم. گشتی در بیرون زدیم و هوایی تازه کردیم و در ساعت 11 وسایلمان را برداشته و سوار قطار تهران اهواز شدیم که از نوع درجه سه بود و با یک زن و مرد جوان، هفت نفری در یک کوپه بودیم. اصرار ما مبنی بر تعویض جای این زن و مرد، راه به جایی نبرد، بنابراین سعی نمودیم برای عدم شلوغی کوپه و استراحت همسفرانمان، به طور متناوب، در بیرونِ کوپه سر کنیم. قطار با کندی تمام و توقفهای طولانی به مسیر ادامه میداد. فرصتی بود تا کمی تنقلات و ماست چکیده و سبزی صرف کنیم. خلاصه در ساعت پنج صبح وارد اهواز شدیم و پس از پیاده شدن، تاکسیای اجاره کرده و روانهی شلمچه شدیم.
با توجه به خلوتی راه بعد از گذشت یک ساعت و نیم به مرز شلمچه رسیدیم و نماز صبح را در مسجد مرزی شلمچه به جا آوردیم و با زدن مهر خروجی در پاسپورتهایمان، با خاک ایران خداحافظی کرده و بعد از پیاده روی مختصری، حدودا 200 متر، به ورودی گمرک عراق رسیدیم. در آنجا از ما با شوربایی که در حکم بلغور خودمان بود، پذیرایی کردند و با انتخاب اتوبوسی، راهی نجف شدیم. مسیر شلمچه تا نجف جادهی درب و داغانی داشت و وسیله نقلیه با کندی حرکت میکرد. مضافا اینکه در هر 20 الی 30 کیلومتری، موانعی برای بازرسی و کنترل ایجاد کرده بودند و موجب ترافیک بیشتری میشد.
نهایتا برای ادای نماز به ایستگاه بین راهی در دیاله رسیدیم و ضمن اقامه نماز ناهارمان را که تخم مرغ آبپز بود با نان محلی تناول کردیم و به راه خود ادامه دادیم تا در ساعت چهارِ بعد از ظهر و پس از هفت، هشت ساعت، به نجف اشرف رسیدیم. اتوبوس در یکی از خیابانهای فرعی توقف کرد. ما پیاده شدیم و سجده شکر به جا آوردیم.
از آنجا که شماره تماس شخصی که قرار بود مهمانش شویم، جوابگو نبود، به ناچار سراغ حسینیه سجاد واقع در شارع حضرت رسول رفتیم و با استقبال مسئولِ آنجا مواجه شدیم. در حسینیه تعداد زیادی از ایرانیها مخصوصا مشهدیها اسکان داشتند. محیط برای اشخاصی که عادت به سختیهای مسافرتِ جمعی نداشتند، مناسب نبود. ما ولی از محل اقامتمان رضایت داشتیم و با ولع خاصی راهی زیارت بارگاه مولی الموحدین و امام المتقین حضرت علی ابن ابی طالب (ع) شدیم. فاصلهی حسینیه تا حرم که در مرکز شهر نجف قرار گرفته بود تقریبا دو کیلومتر بود و از کوچههایی میگذشت که در مدخل ورودی کوچهها ایستگاههای بازرسی ایجاد کرده بودند.
خلاصه همزمان با ندای ملکوتی اذان به حرم مطهر رسیدیم ولی سیل جمعیت به قدری بود که در آستانه درب ورودی برای بازرسی خیلی منتظر ماندیم و از فضیلیت نماز جماعت روز اول محروم شدیم و بعد از اتمام نماز جماعت بود که چشمانمان به ایوان مطهر طلا و بارگاه عظیم علوی با گنبد و دو مناره زیبا که گفته میشد در زمان حکومت نادریان، به دستور نادرشاه افشار مزین به طلا شده بود، روشن گردید. با نگاه کردن به بارگاه علوی، شعر زیبای ایوان نجف عجب صفایی دارد، در اذهان متبادر میشد.
ساختمان حرم توسط صحن بزرگی که با پنج درب به خیابانهای اطراف مرتبط بود، احاطه شده بود. داخل صحن رواقهایی بود که با اشکال هندسی زیبا و به شیوه اسلامی و خاص و هنرمندانهای طراحی و ساخته شده بود. لذا ما هم، مثل انسانهایی که بعد از مدتها تشنگی، به آب رسیده باشند، به بارگاه و صحن و سرای مولی الموحدین و امام العارفین هجوم بردیم و در چشمهسار زلال و مصفای بارگاه علوی دیوانهوار غوطهور شدیم و از خود فراموش نمودیم و تمامی آنهایی که از زمانهای ماضی، حق به گردنمان داشتند و ما را با این خاندان آشنا کردند و همهی آنهایی که التماس دعا گفته بودند و بار و بنه و توشه راهمان را فراهم کرده بودند در نظر مجسم کردیم و سلام یکایک آنها را به محضر حضرت ابلاغ نمودیم و روانه حسینیه شدیم.
ساعت نه و نیمِ شب، مختصر شامی را از مابقی تخم مرغها و ماستها و ترشیها و نان محلی صرف کردیم، حمامی رفته و به استراحت پرداختیم. به قدری خسته بودیم که سر و صداهای جمعیت مانع خواب ما نشد. با کوک کردن گوشیهایمان به خواب عمیقی فرو رفتیم.
ساعت سه صبح بیدار شده و آماده رفتن به حرم مطهر شدیم و با فراغت توانستیم نایب الزیاره دوستان و آشنایان باشیم.
چقدر لذتبخش بود مناجات با خداوند متعال در بارگاه قدس علوی و چقدر شیرین و با حلاوت بود زمزمه و درد و دل کردن با امام مهربان و رئوف!
خلاصه بعد از نوافل و نمازهای تحیت و مناجات، نماز صبح را به جماعت خواندیم و به تمام قسمتهای حرم سری زدیم. به حسینیه برگشتیم و پس از استراحتی در ساعت هشت صبح، عازم مسجد کوفه شدیم. اعمال را در مسجد کوفه به جا آوردیم که تا ساعت دو و نیم بعد از ظهر این اعمال به طول انجامید و سرانجام مسجد کوفه را به قصد زیارت مسجد سهله ترک کردیم. در مسیر از همگی احساس گرسنگی کردیم و به خوردن تنقلات و خوراکیهای همراهمان پرداختیم و پیاده به مسجد سهله رفتیم.
فاصله این دو مسجد حدودا دو یا سه کیلومتر بود و برای ما که خیلی خسته و کوفته شده بودیم بیشتر به نظر میرسید و این مسیر را پیاده آمدیم. تقریبا ساعت سه و نیم وارد مسجد سهله شدیم و در گوشهای نمازها و اعمال وارده را به انجام رسانیدیم.
پس از قرائت حدیث گوهر بار کساء و بخشی از زیارت جامعه کبیر، مسجد سهله را به امید زیارات بعدی و برآورده شدن حاجات و قبولی طاعات در ساعت پنج بعد از ظهر ترک کردیم و با تاکسی به نزدیکیهای بارگاه امیرالمومنین (ع) رسیدیم و برای صرف شام به حسینیه رفتیم و مرغ بریانی را همراه با مخلفات، از روی عجله تناول کردیم و خودمان را به حرم جهت اقامه نماز مغرب و عشا رسانیدیم و بعد از نماز جماعت و قرائت زیارتنامه جهت استراحت به حسینیه برگشتیم و یکی دو لیوان چای نوشیدیم و خوابیدیم. فردا ساعت هفت صبح بعد از صرف صبحانه و استراحت کوتاهی جهت زیارت مقام امام زمان (عج) و مقام امام صادق (ع) و قبرستان وادی السلام، حسینیه را ترک کردیم. مکان و مسجدی که به امام زمان (عج) نسبت داده شده، محل مقدسی است که افراد و بزرگانی در این محل به خدمت امام زمان (عج) رسیدند و مناظرات و مکاتباتی داشتند که زائران برای زیارت و اقامه نماز تهیت و دعا و راز و نیاز به این مکان مشرف میشوند و در همان نزدیکی مسجد دیگری به نام مقام امام صادق (ع) میباشد که در آنجا هم زائران، زیارت و راز و نیاز میکنند. ما هم به تبع، این اعمال را انجام دادیم و از آنجا روانه قبرستان وادی السلام که سرزمین مقدس و محل دفن میلیونها نفر از مومنین و مومنات و شهدا و صالحان و صدیقین و مرقد مطهر تعداد زیادی از انبیا از جمله حضرت هود و صالح (ع) میباشد شدیم و در آنجا ضمن زیارت و ادای احترام و طلب مغفرت برای اموات، محلی را به عنوان تبرک برای قبرمان مشخص کردیم و دوباره روانه حرم شدیم. از آنجا نیز به حسینیه برگشتیم و چلومرغی خوردیم و استراحت کردیم. سعی میکردیم حداکثر استفاده را از زمان محدود و حضور در حرم ببریم.
آخرین روز اقامتمان در نجف را زودتر بیدار و رهسپار حرم مطهر شدیم و با دلی فکار و چشمی اشکبار، دلمان را گذاشتیم و خاضعانه و خاشعانه حرم مطهر را ترک کردیم و پس از صبحانه و استراحت، مراسم خداحافظی را با مسئولین حسینیه انجام داده و در ساعت هشت، با برداشتن لوازم و کوله بارمان، جهت پیادهروی به سوی کربلای معلا، حسینیه را ترک کردیم. باز در کنار مضجع شریف حضرت علی علیه السلام ایستادیم و زیارت نامهی مختصری خواندیم و از محضر مولا درخواست کمک در مسیر راه و نیل به هدف نمودیم و با چشمی اشکبار، خداحافظی کرده و مسافرتمان را به سوی کربلای معلا با پای پیاده آغاز نمودیم.
به قلم محمدرضا تناکی