نقد داستان شما دکترید
اثر ریموند کارور
داستان شما دکترید داستان دو روایت موازی از زندگی دوشخصیت است که هر دو به نوعی از تنهایی رنج میبرند. داستان با روایت زندگی آرنولد شروع میشود در شروع داستان متوجه میشویم همسر آرنولد بعضی شبها را برای کار خارج از خانه میگذاراند و بعد از نوشیدن مشروب تنها گفت وگوی تلفنی با او دارد. تنها جایی که به رابطه ی آرنولد و همسرش اشاره شده بالا رفتنشان از یک هتل در سالهای دور است و غیر از آن درطول داستان هیچ نشانه ای ازارتباط بین آرنولد و همسرش نیست و همچنین هیچ عاطفه و دغدغهای از جانب آرنولد نسبت به همسرش یا بالعکس دیده نمیشود و این گونه استنباط میشود که رابطهای سطحی بین آنان وجود دارد در جای دیگری این جمله را در داستان میخوانیم <<میدانست که حالا باید قطع کند ،اما شنیدن صدایی،حتی صدای خودش،در آن اتاق ساکت خوب بود>>
راوی: وجهیه مرادمند (واله)
از این جمله میتوان دریافت که آرنولد خلا تنهایی را زندگیاش احساس میکند
اما روایت شخصیت دیگر ،داستان زنی است بدون شوهر و با دو بچه که جای خالی یک مرد را به شدت احساس میکند
نکتهی قابل توجه واکنشهای متفاوت این دوشخصیت نسبت به احساس تنهایی است
آرنولد با این که احساس تنهایی میکند سعی میکند به همسرش خیانت نکند از جمله نشانههای حس تنهایی او می توان به موارد زیر اشاره کرد
<<می دانست که حالا باید قطع کند ،اما شنیدن صدایی،حتی صدای خودش،در آن اتاق ساکت خوب بود>>
<<وقتی به سر وقت تلفن برگشت ،بفهمی نفهمی می ترسید مبادا قطع کرده باشد>>
<<وقتی اسمش را از دهان او شنید قلبش فشرده شد>>
<<صندلیاش را عقب کشید و ایستاد چشمهای زن سبز کمرنگ بود ،فرونشسته در صورت پریده رنگش و دور تا دور چشمش چیزی بود که اول تصور کرد سایه چشم تیره است.در حالی که از خودش وحشت کرده بود و میدانست که ممکن است بعدا بابت این کار از خودش بیزار شود ،ایستاد و با حالتی معذب دستهایش را دورش حلقه کرد.او هم گذاشت ببوسدش،پلکهایش را چند بار به هم زد . برای لحظهای بست>>
<<تقریبا بلافاصله تلفن دوباره به صدا درامد و این بار گوشی را برداشت .گفت آرنولد آرنولد برایت بفرمایید>>
اما واکنش کلارا به این تنهایی ،تلاش برای پیدا کردن مردیست که در کنارش ارام شود و برای این کار حتی از یک شماره تلفن ناشناس استفاده میکند و به مردی که هیچ شناختی از او ندارد التماس میکند که به او نزدیک شود
سوژهی داستان شمارهی تلفنی است که کلارا پیدا میکند و با آن تماس میگیرد و با آرنولد اشنا میشود و در گفت و گوهای داستان آرنولد بارها از کلارا میپرسد که شماره از کجا به دست او رسیده و کلارا میگوید که احتمال میدهد پرستار روی میز گذاشته باشد
شخصیت پردازی مستقیم (ظاهری) تقریبا در داستان استفاده نشده و درمورد خصوصیت ها و ویژگی ها وصفات شخصیت ها تنها وفاداری آرنولد به چشم میخورد که آن را از گفت وگوها ، کنش ها و واکنش هایش که همگی به نوعی جواب رد دادن به درخواستهای کلاراست درمییابیم
گفت و گوها از اهمییت زیادی برخوردار هستند و خواننده بخش زیادی از داستان را در خلال گفت و گوها کشف میکند البته در این ترجمه شاهد این هستیم که راوی بارها ازکلمهی گفت استفاده میکند در صورتی که خواننده باید با توجه به شخصیت پردازی و خط روایت خودش کشف کند چه شخصیتی صحبت میکند
پایانه در این داستان بسته میباشد زیرا درهنگام خداحافظی کلارا از آرنولد خواهش میکند که او را فراموش نکند و آرنولد که گویی مردد است نام کلارا را با خود تکرار میکند و در ادامه کلارا از ملاقات او ابراز خوشبختی میکند و میگوید مطمئن است که آرنولد باز به دیدنش میرود اما جایی که سرنوشت این رابطه و پایان ماجرای داستان را میتوان حدس زد لحظه ای است که آرنولد با هیجان تلفن را جواب میدهد و به امید این که کلارا پشت خط است خودش را آرنولد برایت معرفی میکند در داستان می خوانیم
(خیلی خوشحالم که امدید و مطمئنم که باز هم میایید )
چند سطر بعد در ادامه داستان گزارش برگشت آرنولد به خانه را میخوانیم
(وقتی به خانه رسید ،تلفن داشت زنگ میزد .کلید را بین انگشتانش گرفت وبی حرکت وسط اتاق ایستاد تا تلفن ساکت شد .بعد با ملایمت تمام دستش را روی سینهاش گذاشت و از روی لایه های لباس ضربان قلبش را احساس کرد . پس از مدتی به طرف اتاق خواب به راه افتاد .تقریبا بلافاصله تلفن دوباره به صدا درامد و این بار گوشی را برداشت . گفت آرنولد آرنولد برایت بفرمایید)
شیوهی روایت در این داستان کتابی هست یعنی هم گفت و گوها هم روایت کتابی نوشته شده نه محاوره ای و این زیرکی مترجم را نشان میدهد زیرا زمانی که یک داستان ترجمه میشود گفتوگوها در صورت محاوره ای بودن ممکن به لهجهی خاصی از آن زبان نوشته شده باشند و ترجمهی آن محاوره به همانندش مشکل است
در این داستان صحنه پردازی و فضا سازی به خوبی انجام شده به طور مثال:
(دورو برش را نگاه کرد .چراغ پایه داری طلائی اتاق را روشن کرده بود که یک زیر سیگاری بزرگ و یک جامجله ای به پایه اش وصل بود .تلویزونی جلوی دیوار رو به رو بود ،روشن بود،با صدایی کم راهروی باریکی تا پشت اپارتمان میرفت .درجه ی کوره را زیاد کرده بودند و هوا سنگین بود و بوی دارو میداد .چند سنجاق سر و بیگودی روی میز جلوی مبل بود و روی کاناپه هم یک کت حوله ای صورتی .)
موضوع داستان تنهایی است و درونمایه این که در دنیای امروزی همه انسانها احساس تنهایی میکنند چه کسانی که در غالب یک تعهد با یکدیگر زندگی می کنند اما در درون با هم فاصله گرفته اند چه کسانی که هم زبان و همنشین ندارند
ترانزیشن یا پل که عامل ارتباط دو صحنه در داستان هست نیز در این داستان به چشم میخورد بین صحنه ی داخل خانه و صحنهی داخل تاکسی و آن عامل این جمله است
(وقتی در اینهی حمام خودش را دید متوجه کلاه شد .آنوقت بود که تصمیم گرفت به دیدنش برود)
به قلم علی اسلام دوست