نقد داستان «هیچ کس حرفی نزد»
ریموند کارور
داستان( هیچ کس حرفی نزد)را پسری روایت میکند که یک روز صبح بعد از شنیدن دعوای مادر و پدرش به دروغ میگوید دل پیچه دارد و مدرسه نمیرود.او بعد از تماشای تلویزیون و خواندن فصل تکراری یک رمان ،تصمیم به ماهی گیری در نهر برچ میگیرد. لباسهایش را میپوشد و وسایل ماهی گیری را برمیدارد و به سمت نهر میرود .در راه زنی سوارش میکند و او را تا مسیری میرساند. پسرک پس از پیاده شدن مدام خودش را به خاطر ارتباط برقرار نکردن با زن سرزنش میکند و پس از رسیدن به نهر شروع به ماهیگیری میکند و پس از تلاش فراوان موفق به گرفتن یک ماهی شده و در ادامه با پسری آشنا میشود که یک ماهی بزرگ در نهر پیدا کرده، سرانجام با کمک هم موفق به گرفتن آن ماهی بسیار بزرگ میشوند و در ادامه ماهیهای صید شده را بین خودشان تقسیم کرده و پسرک به خانه بازمیگردد و با ذوق و شوق ماهی را نشان پدر و مادرش میدهد، اما آنها پسرک را سرزنش کرده و طردش میکنند. با توجه به این که حادثهی داستانی حادثهایست که تمام داستان ازآن نشات میگیرد و بدون آن داستان شکل نمیگیرد. این داستان حادثهی داستانی ندارد و تنها حادثهای که می توان به عنوان حادثهی داستانی به آن ظن برد دعوای پدرومادراست که پسرک (راوی) صبح آن را شنیده اما به دو دلیل اثبات میشود که دعوای پدرومادر حادثهی داستانی نیست.
گوینده: محمد مهدی برجعلی
اول این که از چند نشانه در داستان احساس میشود این دعوا در ادامهی بگو مگوها اختلافاتی است که ازمدتی قبل در آن خانه جریان داشته وموضوع جدیدی درآن نیست که آن را از دعواهای قبلی متمایز کرده و باعث عکس العمل راوی شود آن نشانه ها در داستان عبارتند از:
((مامان قبلا بهم گفته بود که پدر میخواهد خانواده را ازهم بپاشد ))
در جای دیگری از داستان میخوانیم
((دیشب گفته بود که دیگر نمیداند رفتن به سرکار بدون این که قبلا حسابی جوش آورده باشد چه مزهای میدهد ))
یا اشارهی دیگر که در داستان آمده
((امیدوارم امشب معدهات رو به راه شود .شاید امشب همهمان حالمان بهتر شده باشد ))
اما دلیل دیگری که دعوای پدر و مادر حادثهی داستانی نیست ،رفتار پسرک (راوی )بعد از دعوای آنهاست، که درآن شاهد کنش یا واکنشی نسبت به آن دعوا نیستیم یا حتی رفتارهای پسرک برگرفته و متاثر از آن دعوا نیست بلکه تلاش میکند آن روز را به خوش گذرانی و تفریح بپردازد یا اگر به عبارت سادهتر دعوای پدر مادر را حذف کنیم باز هم داستان شکل میگیرد
همچنین برای این داستان نمیتوان طرحی درغالب دو جمله که یکی معلول و یکی علت است در نظر گرفت زیرا در بخش علت باید حادثهای باشد که بخش معلول ازان نشات گرفته باشد که همان حادثهی داستانی است. نکتهی قابل توجه این که طرح دو جملهای باید ظاهرروایت و داستان را بیان کند نه در درون مایه و مضمون را.
داستان از لحاظ سوژه ضعیف است و دارای سوژه ی ناب و بکر و دست نخوردهای نیست.
جدالهای مختلفی در داستان وجود دارد. جدال با خود زمانی که پسرک (راوی) سوار ماشین زن میشود و بعد از پیاده شدن مدام خودش را بابت ارتباط برقرار نکردن با زن سرزنش میکند و در جایی دیگری درداستان شاهد جدال پسرک باطبیعت هنگام ماهیگیری هستیم.
با وجود نداشتن طرح دو جملهای و حادثهی داستانی ونداشتن سوژهی بکر،نقطه ی قوت داستان دربه تصویر کشیدن یک روز متفاوت دلنشین پاییزی برای پسرک با روایت خودش است .روزی متفاوت با همهی روزهای قبلی که پسرک درحالی که به یاد خاطرهی ماهیگیری با پدرش افتاده به دنبال صید یک ماهی بزرگ است،اما این لحظات خوش با واکنش سرد پدرومادرش پس ازدیدن ماهی بزرگ صید شده پایان میپذیرد. پسرک ازهمان ابتدای صبح به دنبال راهی برای تجربهی یک روز خاص ومتفاوت است وبه دروغ دلپیچه را بهانهای برای به مدرسه نرفتن کرده و شروع به کشیدن سیگار و تماشای تلویزیون میکند، اما زود ازآن خسته شده سراغ خواندن فصل تکراری یک رمان میرود اما از آن هم خسته شده و تصمیم به ماهیگیری از نهر میکند و پس ازبرداشتن وسایل ماهی گیری درراه زنی سوارش میکند و و همین موضوع باعث تفاوتی با روزهای دیگر برای او میشود و پس از آن مشغول ماهیگیری میشود و سرانجام به خانه باز میگردد و واکنش سرد و خشن پدر مادرش نسبت به ماهی بزرگی که گرفته پایانی برای روز متفاوتش میشود.
زاویه دید دراین داستان اول شخص محوری است و با توجه به این که این زاویه دید دست نویسنده را در بیان افکار و دغدغه ها و دلمشغولیهای شخصیت باز میگذارد بهتر بود در هنگام ماهیگیری بیشتر با جهان بینی ونگاه اوبه زندگی آشنا شویم.
به قلم علی اسلام دوست
1 Comment