چگونه برای کودکِ امروز، داستان بنویسیم؟
به بهانه اولین داستانِ کودک با عنوان “دروازهی رنگی” در این وبسایت
راوی: مریم علیمردانی
هر وقت صحبت از نوشتن برای کودک میشه، اولین چیزی که به ذهن همه میرسه اینه که به کودک آموزش داده بشه تا مثل آدم بزرگها رفتار کنه. غافل ازاینکه کودک باید کودکی کنه.
بیشک کودک انسانیست زلال. بدون استثنا یک ویژگی مشترک بین تمام کودکان دنیا هست و اون هم انسان بودنشونه. در بزرگسال اما اینطور نیست. شخصیتها شکل گرفته و همه به عنوان بزرگسال باهم فرق دارند. کودکِ آمریکایی با کودک آفریقایی و ایرانی هیچ فرقی نداره.
زبان احساسی کودکان مثل همدیگه است ولی مال آدم بزرگها نه.
داستانهایی که تا امروز دیدیم و شنیدیم، همه از کودک نوشته شده. در واقع یکجور خاطره نویسی از یک کودک رو نشون میده. مثل قصههای مجید.
ولی روانشناسی داستانِ کودکِ امروز، نقدی دیگه به داستان نویسی کودک داره که زین پس داستانهایی که به قلمِ مریم گُلی به صورت نوشتاری و یا صوتی در این سایت به اشتراک گذاشته میشه، قطعا برای اولین بار باهاش مواجه شدید و دارای سبکیست متفاوت با هر آنچه در کتابفروشیها تا به امروز دیدید.
خیالِ کودکانه و احساسِ کودکانه و فکرِ کودکانه داشتن لازمهی نوشتن برای کودک امروزه.
پس ما تصمیم نداریم از کودک بنویسیم، بلکه باید برایِ کودک نوشت. چرا که کودک امروز سرسختانه در برابر نصیحت و ارشاد، بکن نکن و بشین نشین مقاومت میکنه.
در این سبک از داستاننویسی به این نتیجه میرسیم که کودکان موزون هستند و ریتم و حرکت دارند.
کودک با همون ابزار و وسایلی که در اختیار داره و با کمک گرفتن از تخیلش و مطابقت با رفتارهایی که از بزرگترها میبینه برای خودش دنیای جدیدی رو ترسیم میکنه که حتی کودکِ درون آدم بزرگها هم قابل به درکش نیست.
این ذات خالص کودکه که تمام عالم رو صاحب شعور میدونه و به همهی اشیا، جان بخشی میکنه و قدرت تکلم، حرکت و پویایی هدیه میکنه.
درازگویی و کش دادن ماجراها حتی اگر شیرینترین رویداد کودکانه باشه، بازهم برای این نسل غیر قابل تحمل و خارج از حوصلهست. درست مثل زمانی که بزرگترها از درِ نصیحت وارد میشن و حواس کودک به همه چیز هست به جز خرده فرمایشات والدینشون.
ریتمداری و خوشآهنگی کلمات، در قالبِ داستان بسیار خوشایند و تاثیرگذاره. به شرطی که به تابلویِ ورود نصیحت ممنوعی که در ذهن اونهاست، توجه جدی بشه. قطعا بارها با این موضوع مواجه شدید که وقتی کودکان تنها هستند و برای خودشون آوازخوانی یا قصهخوانی میکنند، از کلمات کاملا بیربط ولی خوشآهنگ استفاده میکنند که باعث خندهی اطرافیان میشه و فانتزیهایی که برای اولین بار از خودش نشون میده، درست مثل اثر انگشت بیهمتا، تکرار نشدنی و خاص خود کودک هست.
برای کودکان هر داستانی نخونید. بلکه داستان با کیفیتی بخونید که پشت هر کلمهاش تجزیه و تحلیلی با توجه به شرایط و روحیات کودک امروزه، نشسته شده باشه.
داستانِ دروازهی رنگی، در واقع خوابیست که کودک در رویای شبانه دیده وبه رشتهی تحریر در اومده. از اونجایی که خواب دیدن، اصولا بر مبنای رویدادهاییست که در طول روز با اونها سرگرم بوده و با نگاهش در ذهن ضبط کرده، میتونیم دغدغههای ذهنی اونها رو بفهمیم و رویا بافیهایی که در عالم واقعیت امکان به وقع پیوستنش نیست رو زنده میکنه.
این موجز نویسی کودکانه نشون میده، یخچال برای کودک، جانداریست از جنس انسان با قابلیتهای یخچالی. طوریکه امکاناتِ فوق بشری داره و قادره به هرجایی که اراده میکنه سر بزنه و با اینکه ساختهی دست آدمهاست، ولی تواناییِ دستکاری در همون اشیا رو به قدرت تخیل خودش داره. پس به جز جان بخشی به اشیا، ساختنِ جانی دیگر رو هم در دلِ این اشیا از قدرتهای خودش میدونه و از نظر اون غیرممکنی وجود نداره. یخچالی که به جز توانایی صحبت کردن و راه رفتن، علاقهمنده تا به دنیای ورزش آدم بزرگها هم وارد بشه و برای دروازهی فوتبال، ظاهری به دلخواه خودش، با نخهای رنگی ایجاد کنه. تلفظ اشتباه کلمات از روی عمد نوشته شده تا با توجه به یادگیری خودش، بدونه که همه حق دارند کلمات رو اشتباه تلفظ کنند و جایی برای سرزنش کردن نیست.
در کودکنویسی مدرن، آموزش جایگاهی نداره. چون به محضی که کودک احساس کنه که چهارچوب آموزشی براش ترسیم میشه، از داستان زده میشه.
کودک باید بازی کنه و تخیل رو در ذهنش بارور کنه.
مهد کودکها بزرگترین ظلمِ بشر به کودکان هستند، فضاهایی محصور حتی در باغی بزرگ، چون ذهن رو محدود میکنه تاجلوی تخیل و آفرینشش رو بگیره.
اجبار در یادگیری در واقع همون قوانینِ آدم بزرگهاست با ظاهری کودکپسند اما نه بابِ دل کودک. حتی اگر کتاب، با بهترین و جذابترین و خوشآب و رنگترین تصویرگری انجام شده باشه، ولی وقتی بارِ آموزشی پیدا میکنه، از ارزشِ کتابخوانی اون کم میکنه.
کودک ترجیح میده ذهنش بال پرواز بگیره و آزاد ورها باشه تااینکه لباسهایی فاخر برای جشنها ومناسبتها بپوشه یا با ظاهری شیک، اشعار یا داستانهایی طوطیوار، که به ذهش تزریق شده رو در حضور بزرگترها روی صحنه اجرا کنه.
تاکید میکنم برای منزلت کودک باید ارزش قائل بود و هر داستانی رو نخوند.
تصمیم بگیریم با رویکردِ روانشناسانهی داستانهای کودک، به ذهن و تخیلشون احترام بگذاریم.
به قلم مریم علیمردانی
10 Comments