آیسان خاکپور

آیسان خاکپور
شروع نویسندگی برای من از ۵ سالِ پیش هست که با علاقه و اشتیاق فراوان همراه بوده،بیشتر فعالیتم تو حوزه نوشتن دلنوشته هست و در رابطه با شعرهام باید بگم که اکثر شعرهای من در قالب سپید و نو هستن.

مرگِ کتاب

مرگِ کتاب دور از تصور بود چنین روزگاری؛ روزگاری که آنقدر در همین تلفن های کوچکی که در دست همه ما جا خوش کرده لحظه هایمان را،ساعت هایمان را،سالها و حتی تمامِ زندگی مان را وقف کرده ایم که این چنین از وجود واقعی زندگی غافل شده ایم و چه بد است روزگاری که آدم هایش به جای خواندن دو صفحه کتاب و حتی اگر برای لحظه ای هم که شده، سفر به دنیایی دیگر و کشف ماجرا هایی دیگر و آموختن ذره ای انسانیت، درگیر همان دنیای کوچک و دروغین در دستشان شده اند. آهای آدمها چه می کنید؟!قلم…

سال‌ های دور…

سال‌‌ های دور… ساعت نزدیکی های صبح شده بود، بیدارشده بودم،راستش بعید بودازمن که دراین ساعت از صبح از خواب بیدارشوم، خب میدانید خب حقیقتش از خواب پریدم،فقط میدانم ک خواب بدی میدیدم،دیگرخوابم نبُرد،حتی دیگر کابوسی که دیده بودم هم خاطرم نمی آمد،بعضی وقتها اینگونه میشدم،خوابی که میدیدم فراموشم میشد! از روی تخت خواب بلند شدم، سریع سرسری آماده شدم تابزنم ازخانه بیرون، حوصله خوردن صبحانه راهم که اصلانداشتم،ولی به یک فنجان چای داغ نه نمیگفتم، سریع یک چای نوشیدم و تامیخواستم از خانه بزنم بیرون،متوجه شدم هواابری شده باز، ای بابا،این شهرهم که آب وهوایش حساب ندارد، یک ماهش…

تا خودِ صبح داشتم اسم تو را مینوشتم…

تاخودِ صبح داشتم اسم تو را مینوشتم تاخودِ صبح داشتم اسم تو را مینوشتم، راستش خودم هم نمیدانم ازاین کار چه انگیزه ای داشتم! آن قدر این ور و آن ور روی تخت جابجا شده بودم که دیگر کلافه از جابلند شدم،نگاهی به ساعت گوشی انداختم،وای…،ساعت که ۴صبح شده..! نفهمیدم خودم هم اینهمه مدت چطور گذشت! کاغذ و خودکار همچنان دردستم بود،خیره شدم به فراوانی اسمت روی همان کاغذ،کل ورق پربود ازنامِ تو! تو درتو! درتاریکی نمیدانم چطور نوشته بودم ذره ای هم جایِ خالی نمانده بود رویِ کاغذ!… https://kamyararbabzi.ir/wp-content/uploads/2021/02/عاشقم.mp3 گوینده: فرحناز امامیان حالم بد بود، طوردیگری بد بود! نوشتن…