کتاب

نقد داستان «دو رسوایی»

نقد داستان «دو رسوایی» نویسنده: آنتوان پاولویچ چخوف ساکت. خدا لعنتتان کند، اگر این تنورهای لعنتی بازهم بخواهند صدای بز در بیاورند من از اینجا می روم. شما خانم موبور، چشم هایتان به نت ها باشد. با شما هستم نفر سوم از سمت راست، طرف خطا بم شما هستید، وقتی بلد نیستید بخوانید چرا با آن صدایی که به قار قار کلاغ می ماند روی صحنه می آیید؟ از نو شروع می کنیم. او بدین گونه فریاد بر می آورد و با تون رهبری اش را به کتاب نتی که در برابر خود داشت می زد. خشونت های این آقایان…

نقد داستان «هیچ کس حرفی نزد»

نقد داستان «هیچ کس حرفی نزد» ریموند کارور داستان( هیچ کس حرفی نزد)را پسری روایت می‌کند که یک روز  صبح بعد از شنیدن دعوای مادر و پدرش به دروغ می‌گوید دل پیچه دارد و مدرسه نمی‌رود.او بعد از تماشای تلویزیون و خواندن فصل تکراری یک رمان ،تصمیم به ماهی گیری در نهر برچ می‌گیرد. لباس‌هایش را می‌پوشد و وسایل ماهی گیری را برمی‌دارد و به سمت نهر می‌رود .در راه زنی سوارش می‌کند و او را تا مسیری می‌رساند. پسرک پس از پیاده شدن مدام خودش را به خاطر ارتباط برقرار نکردن با زن سرزنش می‌کند و پس از رسیدن…

رویا، حقیقت یا واقعیت؟ (قسمت سوم)

رویا، حقیقت یا واقعیت؟ قسمت سوم به امید روزی که مفهوم آزادی بشر رو درک کنیم و معنای واقعیِ خلقت رو بفهمیم. تا به الان دو قسمت از برداشت های شخصی خودم رو از این کتاب با شما به اشتراک گذاشتم. میخوام یه رازی رو بهتون بگم، هر چیزی که توی قسمت های قبلی خوندین فقط و فقط درک من از ۴صفحه ای هست از کل این کتاب که خوندم!!! میخوام این قسمت شما رو ببرم به پنجمین صفحه ای که خوندم و یادآوری کنم براتون که ما انسان ها ذاتا رویاپرداز هستیم و دائما رویا می بینیم، اما چه…

نقد داستان «ارمولای و زن آسیابان»

نقد داستان «ارمولای و زن آسیابان» نویسنده: ایوان تورگنیف هنگام غروب، ارمولای شکارچی و من رهسپار یک (( کمین شبانه )) شدیم… ولی بسیار محتمل است که همۀ خوانندگان من ندانند کمین شبانه چیست. پس گوش فرا دهید، بزرگواران. ربع ساعتی پیش از غروب آفتاب در فصل بهار، با یک تفنگ اما بدون سگ وارد بیشه می شوید. مکانی در نزدیکی کنارۀ جنگل برای خود می جویید، به اطراف می نگرید، ساچمۀ تفنگتان را وارسی می کنید و با همراهتان چشمکی رد و بدل می کنید. یک ربع ساعت گذشته است. آفتاب غروب کرده اما جنگل هنوز روشن است. هوا…

رویا، حقیقت یا واقعیت؟ (قسمت دوم)

رویا، حقیقت یا واقعیت؟ قسمت دوم در قسمت قبلی براتون گفته بودم، توی کودکی بزرگ ترها رو با هر چیزی که به ما یاد میدادن باور می کردیم و همین باورها، رویای ما رو از جهان هستی شکل داده بود. ما اونقدر نیرومند نبودیم که در برابر این باورها پیروز بشیم، در نتیجه با خودمون کنار اومدیم و تسلیم این باورها شدیم و اینطوری رام شدیم، بله این فرآیند رو 《رام شدن》 انسان ها میگن. زمانی که ما رام می شدیم، یاد می گرفتیم که چجوری زندگی کنیم و چطور رویا ببینیم. در طول مسیر رام شدن، اطلاعات دنیای بیرون…

نقد داستان «زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر»

نقد داستان «زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر» نویسنده: ارنست میلرهمینگوی وقت ناهار بود وآنها زیر بال سبز و دولایۀ چادر ناهار خوری نشسته بودند و وا نمود می کردند که هیچ اتفاقی نیفتاده. مکومبر پرسید: آب لیمو می خوری یا شربت لیمو؟ رابرت ویلسن به او گفت: من نوشیدنی مخلوط می خورم. زن مکومبر گفت: من هم  مخلوط می خورم. یه چیز حسابی لازم دارم. مکومبر از روی موافقت با او گفت: گمونم کار درست هم همین باشه. بگو سه تا مخلوط درست کنه. رابرت ویلسن به او گفت: شیری رو هم که می خواستی شکار کردی، اون هم…

نقد داستان معالجه ی بی بی هالدار

نقد داستان معالجه ی بی بی هالدار   اثر جومپا لاهیری داستان «معالجه ی بی بی هالدار» داستان پیر دختری است که سالها دچار نوعی بیماری لاعلاج است. همه ی اهالی  شهر برای درمان او دست به هر کاری زده اند از انواع روشهای پزشکی  تا  روحانی و کف بین ، اما به نتیجه ای نرسیده اند . در ادامه ی داستان  بی بی که زنی زشت و  دست و پاچلفتی و بی عرضه است  زندگی اش را با دیگران مقایسه می کند و از محرومیت ها و محدودیت های زندگی خودش گله می کند از جمله این که چرا…

نقد داستان وقتی آقای پیر زاده برای شام می آمد

نقد داستان وقتی آقای پیر زاده برای شام می آمد اثر جومپا لاهیری نویسنده ی توانمند هندی این داستان داستان مردی به نام آقای پیرزاده است که برای بورس دانشگاه از داکا به آمریکا آمده. داکا درگیر جنگ های داخلی با پاکستان برای استقلال است و آقای پیر زاده نگران همسر و دخترانش است که در داکا زندگی می کنند در طول داستان شاهد نگرانی آقای پیرزاده هستیم در حالی که سعی می کند آن را بروز ندهد آقای پیرزاده پس از ورود به آمریکا به دلیل مبلغ کم بورسیه مجبور است در خوابگاه دانشجویی زندگی کند، اما در همان…